از ساعت نه شب رفتم تو تخت چراغارم خاموش کردم نشستم دارم عکسامونو نگاه میکنم. مامان با "چرا شام نخوردی؟" میاد تو اتاق میبینه دارم گریه میکنم میپرسه چرا گریه میکنی؟ دیگه حال ندارم برعکس همیشه اشکامو قایم کنم میگم: برای خودم... !
انگار دیگه اونم حال این روزامو میبینه و میدونه دلم چقد پره و مث همیشه نمیگه"خب عیب نداره حالا گریه نکن"، هیچی نمیپرسه و با دلخوری سرشو میندازه پایین میره..
نشستم تو تاریکی حیاط پاهاموبغل کردم و زل زدم به ماه کامل تو آسمون. حرفهای دیشبش رو شاید هزار بار خوندم. برای بار هزار و یکم میخونم. اصن دیگه حفظ شدمشون. بعضی جاهاشو هر بار که میخونم فک میکنم قلبمو چاقو چاقو میکنن انگار... دوباره و سه باره میخونم...بعد یه آهـــ بلند میکشم و زل میزنم به ماه و بهش میگم واقعا "میشه براش نمیرم" ها این بود... !؟
برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 20:49
برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 20:49
نشستم تو تاریکی حیاط پاهاموبغل کردم و زل زدم به ماه کامل تو آسمون. حرفهای دیشبش رو شاید هزار بار خوندم. برای بار هزار و یکم میخونم. اصن دیگه حفظ شدمشون. بعضی جاهاشو هر بار که میخونم فک میکنم قلبمو چاقو چاقو میکنن انگار... دوباره و سه باره میخونم...بعد یه آهـــ بلند میکشم و زل میزنم به ماه و بهش میگم واقعا "میشه براش نمیرم" این بود... !؟
برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 16:12
برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 16:12
نشستم تو تاریکی حیاط پاهاموبغل کردم و زل زدم به ماه کامل تو آسمون. حرفهای دیشبش رو شاید هزار بار خوندم. برای بار هزار و یکم میخونم. اصن دیگه حفظ شدمشون. بعضی جاهاشو هر بار که میخونم فک میکنم قلبمو چاقو چاقو میکنن انگار... بعد اینو میخونم یه آهـــ بلند میکشم و باز زل میزنم به ماه و بهش میگم واقعا "میشه براش نمیرم" این بود... !؟
برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 23:24
گر بری دل بدهی بی من بی وفا تویی...
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
#باب_اسفنجی
برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 18:16
اینکه آدم ببینه دوست یا آشنایی در حقش نامردی میکنه دورش میزنه یا بقیه آدمای روی کره زمین دلشو بشکنن و بهش ظلم کنن آدمو خیلی ناراحت نمیکنه، شاید ناراحتی باشه ها ولی بالاخره فراموش میشه، اما میدونی اینکه اونی که میخوای باهاش زندگیتو بسازی و حاضری برای شادی و دلخوشیش همه کار کنی بهت دروغ گفته و حاضر نیست برات قدمی برداره خیلی دل آدمو درد میاره... حتی اگه بدونه بزرگترین نقطه ضعفت دروغه...
از ساعت نه شب رفتم تو تخت چراغارم خاموش کردم نشستم دارم عکسامونو نگاه میکنم. مامان با "چرا شام نخوردی؟" میاد تو اتاق میبینه دارم گریه میکنم میپرسه چرا گریه میکنی؟ دیگه حال ندارم برعکس همیشه اشکامو قایم کنم میگم: برای خودم... !
انگار دیگه اونم حال این روزامو میبینه و میدونه دلم چقد پره و مث همیشه نمیگه"خب عیب نداره حالا گریه نکن"، هیچی نمیپرسه و با دلخوری سرشو میندازه پایین میره..
میگفت" چجوری حلال کنمش آخه؟ چجوری ببخشمش واقعا؟ هشت سال از قشنگ ترین روزای زندگیمو ازم دزدید بعد خیلی خونسردانه گفت دارم ازدواج میکنم حلالم کن... تو بودی میبخشیدی؟ چجوری آخه تو بگو چجوری... "
اون بلند زار میزد گریه میکرد، من کنار دستش آروم گریه...
~عنوان: از شعر فروغ فرخزاد